.
خداحافظي را خدا نيافريد ... خدا سلام را خلق كرد ... اين انسان ها بودند كه بين خودشان جدايي افكندند ....
آخييييييييييييييش !
بالاخره براتون يه انشاي محاوره اي نوشتم !
محاوره اي محاوره محاوره اي ...........
يو هو ........
چه روز افتضاحي بود ديروز ! صبح که مي خواستم سوار سرويس شم تو پله ها پام پيچ خورد و چنان خوردم زمين که يه لحظه جدي جدي با زندگيم خدافظي کردم . تو سرويس که رهبر طبق معمول داشت رمان مي خوند . رهبر قبل از من سوار سرويس ميشه . هرچي براش درد و دل کردم که رهي جون ! پام داره داغون ميشه ، انقدر محو کتاب خوندن بود که اصلا صداي منو نمي شنيد . بعد از من ديده بان سوار ميشه . باز ديده بان بچه مهربونيه ! کتابم دستش نبود که بخونه ، کلي دلداريم داد. آخر از همه خوش نويس ( يا همون خوشي خودمون ) سوار سرويس ميشه . اول دبيرستانه . 7 ساله باهاش هم سرويسيم . رکورد شکستم . بگذريم . ازسرويس که
پياده شدم زمين و زمان دور سرم چرخيد . پام پيچ خورده بود ديگه . با هر زحمتي بود رسيديم مدرسه . و بيشتر از درد ، نگاه هاي متعجب ديگران به راه رفتن چلاقانه ام آزارم مي داد!
زنگ انشا که قرار بود بيام يادداشتاي نوع 4 و 5 رو از شما بگيرم واقعا نمي دونستم چي کار کنم .... زنگ ورزش تازه يادم افتاد که واااااااااااااااي ! من با اين پا چه جوري ورزش کنم ؟ خدا رو شکر سر زنگ ورزش خانوم قدريان از بچه ها يي که امتحان نداده بودن امتحان گرفتن . منم هفته ي پيش امتحان داده بودم .راستي خانوم کريمي که ديدن چلاق شدم ، منو با آسانسور بردن ورزشگاه . دست کم عقده ي آسانسور مدرسه به دلم نمي مونه . دو زنگ زبان ترمي ، بزرگ ترين شکنجه ي دنياست ، از زبان ترمي متنفرم . زنگ که خورد همه ي مامانا جمع شده بودن دم در . تا حالا اين همه مامانو يه جا نديده بودم !خلاصه از در کنار روابط عمومي که به سرويسمون نزديکتر بود اومدم بيرون ( پاي داغونمو در نظر داشته باشين ) سوار سرويس که شدم راننده سرويس گرامي کارناممو دان بهم . مامانم کارناممو گرفته بودن و رفته بودن . آخه مامانم 5 شنبه ها بيمارستانن . تکنسين اتاق عملن . تازه شبم مي مونن و شب هاي جمعه براي من بد ترين شباي دنياست ، چون مامانم نيستن ديگه . کارناممو قبل از اين که خودم باز کنم ، ديده بان باز کرد ! بد نبود . کارنامه ي انشا هم که ديگه نيازي به توضيح نداره ، خودتون بهتر مي دونين ......... راستي يادم رفت بگم :
خانوم نياوراني اوايل ترم دوم گفته بودن هرکي از اين به بعد نمره هاي بالا بياره ، امتحان ترم نمي ده ...... منم همه ي نمره ها مو بالا شدم - به غير از يکي همه رو کامل شدم ، اوني که کامل نشدم ، 9/25 بود از 10 -خب اين هم نمره ي خوبيه ديگه . نسبت به بچه ها خوب شده بودم . تازه يه امتحانو فقط من تو کلاس کامل شده بودم - (مي بينينن چقد متواضعم ؟ اصلا پز دادن تو ذاتم نيست!) خانوم نياوراني يه سري از بچه ها رو که خوش بختانه منم جزوشون بودم از امتحان شفاهي ترم ( حفظ شعر و روان خواني و .....) معاف کردن . مونده بود امتحان کتبي . چن روز پيش خود خانوم نياوراني بهم گفتن که امتحان کتبيه رو معافم . ولي مثل اين که بچه ها از خانوم بي آزار پرسيده بودن ، خانوم بي آزار گفته بودن فقط يه نفر معافه . بچه ها گفته بودن منم . ولي انگار خانوم بي آزار گفته بودن نه ! حالا من دلم داره عين سير و سرکه مي جوشه . تو رو خدا دعا کنين من معاف شده باشم . خيلي برام مهمه . آخه من واقعا نمره هامو خوب شدم . دو تا از امتحانا رو فقط من تو کلاس نمره ي کامل آوردم (گفتم که پز دادن اصلا تو خونم نيست )
خانوم تو رو خداشما دعام کنين .....
اصلا کلا ديروز روز بدي بود . چلاق شدنم ، اين که معلوم نيست معاف ميشم يا نه ، شب کار بودن مامانم ، و....
من نمي خوام با هاتون خداحافظي كنم . هيچ وقت ....