• وبلاگ : اشک . عقل . لبخند
  • يادداشت : يادداشت نوع ِ نيم شب
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام!

    خانم كاظمي؟

    من و خانم كاظمي فقط يك بار با هم برخورد داشتيم كه اون دفعه هم من داشتم از پنجره ي در توي كلاس را نگاه مي كردم كه دعوام كرد! بد هم دعوام كرد!

    چه شروع خوبي!

    نمي دونم. نمي دونم.

    خانم لياقت جان نمي شه كه نرين!

    من كه دارم با بچه ها مي گردم مي دونم كه هيچ كدوم از اونا دوست ندارن شما برين حتي اونايي كه از كلاس شما بيرون افتادن همه دارن براتون سر ودست مي شكونن اگه برين ما چي كار كنيم كه يك معلم جديد هيچي ازمون نمي دونه و دوباره همون قضايا كه ما از توصيف بدمون مي ياد خانم لياقت هم اينو مي دونستن و دوباره توصيف!

    خانم لياقت جان!

    همه شما را دوست دارن! همه مي دونن كه چه قدر...

    خانم لياقت!!

    خواهش مي كنم!

    نريد!

    بار هم بياين!

    باز هم من بشينم سر كلاستون!

    باز هم تكليفم را سر كلاس بنويسم(مجبور بودم تو خونه هيچي به ذهنم نمي رسيد)

    باز هم ما شلوغ كنيم.

    باز هم...

    خانم لياقت...

    من دوباره حرف مي زنم تا برم جلوي در ور به ديوار بايستم.

    معلم جديد شايد ندونه كه من سر كلاس حرف مي زنم و عصباني بشه اما شما مي دونستين و عصباني نمي شدين!

    اگر من افتادم بيرون چي؟!

    اگر معلم جديد نمي دونست كه من نمي تونم سر كلاس حرف نزنم چي؟

    اون وقت بايد با خودم يك تشت يخ بيارم و سر كلاس اونا رو دونه دونه بجوم تا اين سال هم تموم شه.

    من مي رم گريه كنم.

    بعد از مرگم هم بايد برم مدرسه.

    واقعا كه!

    آدم لااقل مي ميره ديگه نمي ره مدرسه!

    خانم لياقت نريد.