ديگه به اين عادت كردم كه وقتي مي آم اينجا هيچ كس به استقبالم نياد.
مي رم...
تنها مي رم...
سلام!
من براي بابام هيجي نخريدم، كمرم شكست زير بار اون فيلم نامه ي 170 صفحه اي فكر كنم بابام من را با كارمند دولت اشتباه گرفته بابا ما مي خواستيم بريم اردو ديگه فكر نكرده بوديم تايپ كردن اين فيلم نامه كه تموم بشه غلط گيري اش هم گردن خودمونه!
سه شنبه ي ديگه اردو! شهرك سينمايي هورا............!!!