• وبلاگ : اشک . عقل . لبخند
  • يادداشت : ...
  • نظرات : 28 خصوصي ، 33 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    سلام.....چرا بايد قهر باشم....معلم به اي گلي....!!!

    شايد باورتون نشه ولي روز به روز دارم دعا مي كنم كه شايد يكيش بگيره برگرديد....!!!!!!انصافا شما يه چيزه ديگه اين

    پاسخ

    عجبا من اول نظر آخريا رو جواب دادم بعد اومدم اول. تقصير اين پارسي بلاگه.

    غزال بود اون بيچاره ي غير حرفه اي !‏

    مي بينم كه عارفه هم به جمعمون اضافه شد!

    پاسخ

    آخي عزيزم!

    سلام..!!من چشمام به شدت گرد شده..!!شما... معلم انشاي قديمي...تا حالا نمي دونستم وبلاگ دارين..!!من پارسال اصلا هم متنفر نبودم خانوم..!!نمي دونم چرا يه هكچين فكري كردين و توي وبلاگ پلي نوشتيد..!!دلم خيـــــــلي براتون تنگ شده..!!و اصلا هم الكي نمي گم و پاچه خواري نمي كنم..!!واقعا سر زنگاي انشا همه حسرت شما رو مي خوريم..!!خيلي خوشحال ميشم افتخار بدين بهم سر بزنين..!!من...

    يه شاگرد قديمي..!!

    پاسخ

    سلام عارفه جون خوبي؟ خوش اومدي. دوست داشتم يه کم سربه سرت بذارم . اشکالي داره؟! ناراحتي ديگه سربه سرت نذارم؟
    نظر سارا رو چند بار براتون زدم ؟!!‏شرمنده .
    پاسخ

    ملالي نيست !

    سلام عليكم و رحمه الله و بركاته!

    پولي اي كه مشاهده مي كنيد در حال مريضي و غايبي و در رفتگي از كلاس عربي باز هم دست از سر شما برنميداره و مي ياد هي نظر مي ده شايد باور نكنيد ولي پولي مورد نظر براي تايپ كردن هم كلي انرژي مصرف مي كند و هر چند كلمه اي كه تايپ مي كنه يه ذره صبر كنه خستگي اش در بره بعد ادامه بده.

    پولي مورد نظر براي جلوگيري از حرص خوردن ناظم محترم كه اگر هر روز20 بار تكرار نكنه كه خانما اگه مرضين نياي مدرسه! شب خوابش نمي بره، توي خانه نشسته و داره با خاله شادونه و قلقلي و بيماري و سركله مي زنه.

    پولي از همين الان در فكر معلم نازنين انشا و تكليف فردايش است و يك دونه مي زند توي سر خودش يك دونه تو سر دفتر انشا و هيچ هم نمي نويسد چون اصلا در برابر نوشتن تكليف به طور ناخوداگاه واكنش نشون مي ده. پولي عزيز ترجيح مي ده فردا هم نره مدرسه. اما حيف كه....

    (پولي مورد نظر ديگه خسته شد چون مريضه)

    پاسخ

    سلام عليكم و رحمه الله و بركاته و بقيه خوبي ها!البته کاش قابل مشاهده بود ازين دنياي مجازي و دل آدم از دلتنگي وا مي شد. تا الان که دارم جواب ميدم حتما خوب خوب شدي. ببخش پولي جان واقعا دکترا خواندن خيلي وقت گيره. همين جمعه ها هم با کلي سختي ميرسم سر به وبلاگ بزنم. اون يکي بلاگفايي هم کم کم داره فسيل ميشه يه ماهي هست توش ننوشتم!راستي از کلاسهاي انشا راضي شدي؟

    دوباره نظر خصوصي داد!

    پاسخ

    هيچ چيز خاصي نيست احتمالا فقط به قصد استخراج عطسه تو مي فرستن. قربه الي ...؟

    سلام

    يه چيزي بگم شايد باورتون نشه من امروز با انشا رفتم سر كلاس با تكليف كامل ساعت 4:30 صبح از خواب بيدار شدم نوشتم. آخرش هم نه خوندم نه معلم عزيز نوشته ها رو تحويل گرفت!

    ما فردا مدرسه هيئت داريم شما نمي ياين؟ آه...! دلم تنگ شده واسه 5 شنبه ها!

    پاسخ

    سلام پلي جونم. آخي! پس مثل خودمي. هروقت کارهام کامل بود معلم کاري نداشت امان از وقتي که يه چيزي نقص داشت. طفلک! راستي هيأت موضوش چيه؟من دلم براي خودتون تنگ شده چون 5 شنبه هاي پارسال اوضاعم خيلي خراب بود و نميتونستم مثل کلاس اولتون باشم. دلم براي کلاس اولتون تنگ شده.

    من انشا ننوشتم!

    كــــــــــــــــــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــك...! فقط سه صفحه خلاصه نوشتم پدرم خودم و دستم در اومد!

    من يادداشت روزانه ننوشتم!

    پاسخ

    خلاصه چيه؟ چرا سه صفحه؟ مگه چي رو خلاصه کردي؟يادداشت روزانه ات رو درباره روزي که به ديوار چسبيدي يا ... بنويس يا روزي که سارا اخراج شد.

    فردا ...اميدوارم روز قشنگي باشه .....

    ماجراي خوردن توپ توي سر من موضوع خوبي بود براي يك انشاي مسخره .

    پاسخ

    آفرين! خيلي خوبه انشات رو برام اسکن کن و اگه تونستي ايميل کن.
    يكي از اين توپ ها رو هم من زدم تو سرش! خيلي خنديديم روز خوبي بود ولي امروز افتضاح بود! من نمي ميرم ولي حالم هم خوش نيست دو روز ديگه 4 شنبه است! من تكليف انشا ننوشته ام! دكمه ي الف كيبورد خرابه! درست نمي زنه! من دارم رواني مي شم.
    پاسخ

    پلي!!!!!!!!!!!!!!!باورم نمي شه!!!!!!!! براي انشا خيالت راحت. به وقتش راحت مينويسي. راستي مي خواي با خانم کاظمي صحبت کنم و نظر شماهارو ـالبته بدون اسم بردنـ بهش بگم؟

    من دارم مي ميرم . امروز 4 تا توپ از نوع مخلوط واليبال و بسكتبال توي سرم خورده و جيغ منو در آورده !

    من واقعا عصباني ام و دليلش رو نمي دونم . شايد بخاطر اينكه بايد يادداشت روزانه بنويسم و اصلا مغزم نمي كشه . شايد بخاطر اينكه همشهري جوان جديد به دستم نرسيده . شايد بخاطر اينكه فردا زبان داريم . البته كابوس اصلي فردا بر مي گرده به هندسه ...شايد چون مدرسي و پولي كمد هاشونو با هم عوض كردن (البته اين ربطي به من نداره ) هي زندگي ....

    مدرسه ها چند روز ديگه تموم مي شه ؟

    من رفتم

    پولي تو خجالت نمي كشي؟

    باز اگه به من -فقط من -گفته بودي لوس مي تونستم ازت بگذرم ...ولي تو ... تو به شاگرد خانوم لياقت توهين كردي .... تو به شاگرد خانوم لياقت گفتي لوس؟!

    غيرتي بشم ؟

    پاسخ

    اين لوس که مي نويسه منظورش اينه که خيلي دوستت داره و مي خواد از همه ي کارهات سردربياره. يعني يه جورايي اونم رو شما غيرتيه. خودمونيم ها بهت نمي ياد اين لفظ قلم هاي زيرکانه!

    سلام اين هدي خانم لوس نظر خصوصي ديروز غايب بود! من بايد براي معلم جديد يادداشت روزانه بنويسم بماند تا چهارشنبه!

    همه از سرماخوردگي دارن مي ميرن! من سرما نخوردم! هــــــــورا...!

    من نمي خوام برم مدرسه!

    پاسخ

    سلام عليکم. بابا قربون مرامتون !اينجا به هم احترام بنوازيد لطفا! عجب ! خانم کاظمي درباره يادداشت روزانه کار مي کنه؟! براي خاطر معلمايي که دوست داري برو. باشه؟

    استامينوفن ها ،ويتامين C ،غلات سبوس دار ، حبوبات و ويتامين A به امداد مكانيسمهاي دفاعي بدن شتافته و سوپ و آش به تجديد قوا و کمک به تسهيل عمل تنفس مي پردازند .

    از طرفي در ميان گلبول هاي سفيد - به خاطر عدم پيروزي شان در ناحيه سر- ولوله اي برپاست که اين خود بر ايذاء بيمار مي افزايد و از طرف ديگر باکتري هاي سرماخوردگي موفقيت شان را جشن گرفته - در همان ناحيه سر- به پايکوبي مشغولند و صداي ساز و دهل و دف ويروس ها مثل چکش ، محکم بر ديواره ي دروني سر نواخته مي شود و اشکِ چشمانِ سرخِ بيمار ِ بخت برگشته ي عاجز را مثل باران بهاري جاري مي سازد و ناله ي عاجزانه ي او را در مي آورد.

    اگر همين طور پيش برود حيات بيمار ابدا استمرار نخواهد يافت و زندگي وي بيش از چند صباح اندک دوام نخواهد آورد و همين تتمه ي سلامتي که در وجود او موجود است از بين خواهد رفت .


    چسباندن ديواره هاي ليوان خنک بر اين لب هاي داغمه بسته انگار جان را بر تن تبدار تزريق مي کند و طراوت را در رگ هاي خشکيده مي دواند !

    فرياد استغاثه و استمدادِ تضرع آميزِ حنجره ي دردآلود به کپسول ها و ديگر قرص ها بلند شده و بيمار همچنان با عتاب و خشم خود را ملامت مي کند و به خود نهيب مي زند که : خاک بر سر کم شعورت! مي مردي اندکي بيشتر مراقب سلامت خود مي بودي که امروز اين گونه رو به موت نشوي؟!

    آن چه از تحمل اين بليّه دشوار تر است امتثال امر پزشک است ، يعني خودداري از خوردن يخ و بستني !

    مريض هم چنان در حال احتضار است و زهر خستگي در جانش رسوخ مي نمايد،وي تصميم مي گيرد که به جاي سرزنش کردن ، در اين لحظات پاياني عمر 14 ساله اش ، به تعزيت قلب خسته ي خود بپردازد و به تسلي دل تنگش بنشيند و به التيام جگر سوخته اش مشغول گردد!ولي مگر بلوا و هياهوي موجود در اطراف مغز اجازه مي دهد؟....


    پس نويس: از عزيزان خواهشمنديم براي بهبودي عزيز محتضر دست به دعا بردارند و فتح گلبول ها و نصرت کپسول ها وپيروزي شربت ها و موفقيت قرص ها و غيره را از درگاه خداي تعالي مسئلت نمايند ...

    پاسخ

    ببينم انفولانزاي نوع ا نباشه؟!

    هم اکنون فرمانده ي گلبول هاي سفيد قواي پيشتاز خود را به ناحيه ي "سر" فرستاده و قرار است سواره نظامانِ اصلي ، ويروس ها را در" گلو" غافلگير کنند . شايد اين حرارتي که کمر به آتش زدن پيشاني بيچاره بسته ، ناشي از نبرد ميان همين گلبول ها و ويروس ها باشد، ويروس هايي که هم چنان سبعانه مشغولند . ديفن هيدرامين و ديگر آنتي هيستامين ها براي جلوگيري از افزايش درد وحشتناک غدد لنفي گردن مي کوشند . پياده نظامانِ آنتي بيوتيک به مقابله با سوزش گلو و عطسه پرداخته و تلاش مي کنند حال دستگاه تنفس را از اين وخامتي که هست در بياورند، يا دست کم کاري کنند بدتر نشود . پيام هاي خستگي و کوفتگي و بيچارگي و آوارگي از تمامي نقاط بدن به مغز فرستاده مي شود در حالي که تبِ 40 درجه قدرت فعاليت را از مغز سلب نموده است . مسکّن ها هيچ کدام کوچک ترين تاثيري در تسکين بيماري نداشته و بيمار طفل معصوم دست به دامان اگزاکلد ها شده است . چشم ، ياراي باز ماندن ندارد و تعب قدرت تايپ کردن را از دست ربوده . مصرف دستمال کاغذي همچنان فزوني مي يابد و ويتامين هاي B6 و پانتوتنيک اسيد بايد سوي باکتري هاي مسبب سرفه هجمه برند... ولي افسوس که با کمال بي عرضگي شکست مي خورند و تا دقايقي ديگر مريض از شدت سرفه خفه خواهد شد ، ان شاءا... .

    پاسخ

    اين نوشته رو تو وبلاگت خوندم خيلي مسلط و خوب نوشته شده.مثل هميشه. البته سليقه خانم کاظمي با من فرق داره. دعا هم چشم ولي يه کم دير نشده برا دعا؟
     <      1   2   3      >