• وبلاگ : اشک . عقل . لبخند
  • يادداشت : تمام تار و پود دلم پاره پاره مي شود.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام عليكم!

    منم تازه به اين نتيجه رسيدم كه انتخاب ميان اين 4 نفر بسيار سخت و دشوار است !

    فردا روز آخر مدرسه است هر روز يه چند نفري ميان اين را به من مي گن! من هم از بس تيريپ ناراحتي زدم خسته شدم رفتم تو كار خنده هاي عصبي!

    هه هه هه هه هه!

    و همين جوري خنده هاي عصبي!

    و صد البته همون دفتره است كه شما توش ننوشتين! و دل 7-6 تا كودك معصوم را شكستيد تو دفتر ما هم نوشتن!(همه ي همه كه نه !) ولي در كل خيلي دفتر دوست داشتنيه خصوصا از آن موقعي كه ضحي همشهري جوان را تكه تكه كرد چسبوند اون تو و يا اون موقعي كه من عكس هاي اردو ي كاشان را پرينت گرفتم زدم توش!

    خب ديگه از بحث دفتر بيايم بيرون!

    فردا روز آخر مدرسه و جشن فارغ التحصيليه(بابا چه جشني 3 ماه ديگه بايد بيام تو همين مدرسه) قراره كلي مسابقه تشكيل بشه من هم رفتم تايپ بالاخره وبلاگ نويسيم ديگه يه نفر هم شانه خالي كرد گفت وبلاگ نويس ها سرعتشون بالا ست حالا من موندم و ميرزايي خيلي چرنده كه مجبور به رقابت با هم گروهي خودت باشي كه شايد هم از تو تند تر تايپ كنه!هي...!

    هي...!

    فردا روز آخره...!

    پاسخ

    سلام عليكم خيلي دلتنگانه.وااااي. من جشن را يادم نبود امروزه. دوست داشتم همه تونو ببينم!وااااي واقعا دلم سوخت كه يادم نبود. بايد همتون منو ببخشيد. يادم رفت ان روز بنويسم براي آن دفتر كه وصفش كردي. (شرمساري ). اگر امروز يادم نرفته بود مي آمدم و مي نوشتم!

    سلام عليكم!

    مصاحبه ي دكترا انجام شد؟

    انشا الله به خوبي و خوشي!

    (عين اخر مهمونيا شد كه هي ميزبان و مهمان به هم تعارف مي كنن)

    مي دونم كه نمي تونيد الان جواب بديد چون يك مدت هم خواهرم و مامانم وداداشم كه كنار خودم زندگي مي كنند از فرط درس خواندن براي كارشناسي و دكترا و غيره غيره هم نمي تونستند جوابم را بدهند!

    مي خواستم بپرسم اين يادداشت پاييني نوع چندمه ما تو وبلاگمون مي نويسم يادداشت ها نوع چندمه شما هم يادداشت كنيد!

    باشه!

    هر جور صلاحه!

    پاسخ

    پلي عزيزم ببخش که بدجوري اوضاع وقتم خراب است . سه شنبه مصاحبه دکترا دارم. تمام که بشه سر فرصت تک تک پاسخ ها رو مي دهم. قول!

    سلام عليكم

    شما طرفدار كي هستيد؟

    پاسخ

    سلام عليکم دوباره. هنوز تصميم نگرفتم.دعا کن برام.

    سلام عليكم!

    آه.....!

    پس چرا شما اصلا نمي آييد ساختار مملكت دچار تغيير شد شما هنوز نيامده ايد!

    چه دنيايي شده!

    هي...!

    پاسخ

    سلام عليکم به روي گلتون!مهم شدم انگار!واي مي بيني چه اوضاعيه پلي جون. شير تو شير. قاراش ميش. شلم شوربا. قر و قاطي.(غلط املايي نداره؟ نداشته باشه آبرو ريزي بشه؟)

    سلام عليكم!

    واي نمي دانم چه كنم اي دي اس ال قطع شده و هنوز وصلش نكرديم دارم ديوانه مي شم! براي همين زود حرف هام رو مي زنم مي رم خواهرم كه من را از وبلاگش پرت كرد بيرون و گفت وقتي تو هدي برا خودتون وبلاگ دارين دليل نمي شه اين جا هم نويسنده باشين! من واقعا معذرت مي خواهم شما بايد بگين اين مطلب نوشته ي خودتونه به هر حال كه اين چيز ها نازل شدني نيست!

    من تازه امروز يك چيزي را متوجه شدم راننده سرويسم كه طرفدار سرسخت ميرحسين موسويه و ماشينش را با عكس هاي اين آقا كادو كرده مي دونين برا چي طرفدارشه يعني حتي باورم هم نمي شه! واي خدا... غير قابل باوره!

    دليل راننده سرويس:چون خوش تيپه!

    واي خدا!

    آخر الزمان شده!

    آهان راست مي گين طواشيحه من هم مي خواستن بفرستن اونجا ولي خدا را شكر رفتم نشريه اصلا برام غير قابل باوره كه روي سن سرود بخونم! چه لوس! من راستي راستي دلم برا مدرسه تنگ مي شه يعني جاي باحاليه وقتي آدم دوست هاي خوبي داشته باشه عاليه به غير از اينكه بايد بعضي ها را انداخت بيرون! خدا را شكر در طي اين سال ها مدارس به نسبت از اين آدم ها خالي تر شدن ولي هنوز كساني هستند كه وضعيت مدرسه را داغون مي كنند!(نمي دونم جمله اش يه جوريه ولي شما به بزرگي خودتون ببخشيد)

    امتحان زيستم را هم خوب دادم والان دارم مي رم توي دفتر نامه بازي مان يادداشت بذارم!(نكته اي كاملا مخفي را در پرانتز عرض مي كنم اين دفتره يك دفتر نامه بازي است كه توي كلاس دست به دست مي چرخيد و بچه ها تويش برا همديگر نامه مي نوشتن بعد از يه مدتي كه توي كاغذ نامه بازي بين المللي كرديم ضحي به اين نتيجه رسيد كه بهتره براي اين كار يه دفتر تهيه كنه برا همين رفت يه دفتر اورد براي اين مي گم نامه بازي بين المللي چون بين دو نفر نبود 6 هفت نفر حرفهايشان را با هم مي زدند‏. تازه بعد از يه مدتي به كلاس ها ي ديگه هم راه پيدا كرد در هر حال براي خودش يه چيزيه!(پرانتز در پرانتز اين هايي را كه گفتم به روي خودتان نياوريد اصلا چنين چيزي وجود نداره) حالا هم كه ما كلاس نداريم مي بريم خونه برا همديگه چيز مي نويسيم! اين يك پرانتز كاملا مخفي بود)

    راستي فردا مسئول صبحگاه منم! چه قدر كار دارم رفتم!

    در پناه حق...

    (پي نوشت:راي من از ميان اين 4 كانديداي مورد نظر است كه اگر كسان ديگري هم بودند مسلما به آقاي احمدي نژاد راي نمي دادم! صلاحيت آقاي احمدي نژاد در بين اين 4 كانديدا از بقيه بيشتر است!)

    پاسخ

    سلام دختر گلم.ما هميشه ديال آپيم. مخابرات منطقه مون ادي اس ال نداره. فکر کن!امثال اين راننده سرويس محترم بسيارند. استدلال کشک!اين همون دفتر آبيه نيست که ضحي اصرار داشت من توش بنويسم؟راي ات برام خيلي خيلي محترمه ولي من هنوز تصميم نگرفتم.
    در پناه حق...

    سلام عليكم!

    حواشي؟ نمي دونم منظورتون چيه ما تو مدرسه يك گروه سرود حواشي داريم نه شايدم تواشي (نواشي؟،سواشي؟يواشي؟)نمي دونم

    شايد منظورتون از حواشي.... آهان حاشيه! آخه مطلب كه از خودتون نيست! هست؟

    حالا دوباره مي ريم سر بحث هاي حاشيه اي!

    من كه دلم برا مدرسه تنگ نمي شه برا آدماش تنگ مي شه! چقدر امسال سال خوبي بود باز هم خاطر نشان كنم كه دليل اصلي دلتنگي من براي دانش آموزانه نه معلمان! البته دلم برا معلم ها هم مقداري تنگ مي شه ولي خب جمعيت دانش آموزش بسي بسيار بيش تر از معلمانه! علاوه بر اون وقتي شما اينجايين من دلم بايد برا كي تنگ بشه؟

    مدرسه؟ توروخدا خنده ام نندازين من دلم برا مدرسه تنگ بشه؟

    هي...!

    آره به سياست علاقه منديم آن هم چه جور! من واقعا نمي دانم كسي كه هنوز نمي داند رييس جمهور اول ايران بني صدر بوده چطور داره از ميرحسين موسوي دفاع مي كنه!اومده تو راهرو داد مي زنه اولين رييس جمهور ايران آقاي هاشمي بوده من واقعا بايد به اين آدم چي بگم؟

    حالا از اون طرف كسي كه طرفدار احمدي نژاده و نمي دونه كه دوره قبل دور دوم بين احمدي نژاد و آقاي هاشمي بود و مي ياد تو راهرو و يك ساعت با اين بنده ي حقير بحث مي كنه كه دور دوم بين احمدي نژاد و كروبي بوده من واقعا بايد چي بگم؟

    فكر ميكنم نصف اين طرفداران ميرحسين موسوي جوگير شدن لااقل در مورد بچه هاي خودمون كه اين جوريه كسي كه مي ياد با سر سختي از مير حسين موسوي دفاع مي كنه در حالي كه اصرار داره ميرحسين تا به امروز هيچ سمت دولتي نداشته و تازه پاش به سياست باز شده و هر چي هم بهش بگي آخه آدم عاقل ميرحسين نخست وزير زمان رييس جمهوري آقا بوده به خرجش نره و يكهو بگه از بحث بدش مي ياد و اگر زودتر ساكت نشي قهر مي كنه و ميره!

    واقعا آدم از بحث كردن با اين جور آدم ها خسته مي شه و به سرش مي زنه بگه طرفدار محسن رضايي تا جونش اين قدر در عذاب نباشه!

    همسرويسي ام (كه كلاس سوميه) تو ماشين نشسته بود و در دست ها را نگاه مي كرد!

    - چي شده؟

    - من راي نمي دم!

    - خب نه انتظار داشتي راي بدي!

    - ولي ليلا مي ده(ليلا دوستشه خيلي هم دختر باحاليه)

    - نه بابا ليلا هم نمي ده ليلا تازه رفته تو 16 سال اونم به خاطر اينكه يك سال دير اومده مدرسه تازه راي اولي ها 18 سالشونه. 18 سال تمام.

    - نه بابا 15 سال تمامه!

    - ديگه چرت نگو!

    - ا... من نمي دونستم!

    به نظر من توي كتاب خاي تاريخ به جاي اينكه بياد اقدامات كي يك را براي بازپس گرفتن ماورا نهر بگه بياد تاريخ معاصر ايران را بگه تا لااقل بچه ها بدونند رييس جمهور هاي ايران كيا بودن پس فردا كه مي رن تو جامعه ضايع نشن!

    اگر راي اولي بودم ....

    به اين آقا راي مي دادم!

    نه مثل ليلا(ليلا خودمون رو مي گم ليلا ملكي) كه مسره(مثره؟مصره؟) به مير محسن كروبي نژاد راي بده!

    خدا نكنه يك وقت اينترنت ما خراب شه اصلا مي زنه به سرم!

    خب من ديگر مي روم زيست بخوان!

    پاسخ

    سلام عليکم و رحمة الله . اولا همه ي متن ها مال خودمه. از اين که نوشته ي کسي ديگه رو بذارم، خيلي بدم مياد. اگر هم جايي لازم بشه، اون قسمت رو تو گيومه مي ذارم. در ضمن وبلاگ کساني که متن مال خودشون نيست، نمي خونم. اصلا خوشم نمي ياد.(اين ها که گفتم براي اين نبود که مجبورت کنم درباره ي مطلب نظر بدي فقط برام عجيبه که چرا شما و دوستات تو وبلاگ هاي خودتون و ديگران بيشتر به نوعي گفتمان دوستانه ي مبتني بر حواشي اکتفا مي کنين؟ راستش به نظرم وبلاگ ابزاري است براي گفتگو درباره نوشته ها، عموما و حواشي، گاهي. اون که گفتي طواشيح ه.خدا همه تونو (دانش آموزا) برا هم نگه داره مادر!راست گفتي اگه به من بگن يکي دلش برا مدرسه تنگ شده به محتويات مغزش کلي شک مي کنم. خودمم بعد از اين همه سال هيچ وقت دلم براي مدرسه تنگ نشد. هرگز.خيلي بيشتر خوشم اومد ازت که اهل سياستي. البته از وبلاگ خواهرت مي تونستم رايت رو حدس بزنم(گرچه يک ماه بيشتره به اونجا سرنزدم). با پيشنهاد درس جديدي هم که گفتي خيلي موافقم. خيلي خيلي. راستش وقتي همسن تو بودم از اين دست ايده ها خيلي داشتم. اين بچه ها که گفتي بي اطلاع هستن که چيزي نيست. من آدم بزرگهاي تحصيل کرده ي اين طوري هم ديدم.براي امتحان زيستت دعا مي کنم.
    + هدي دندون سيمي 

    سلام خانم حالتون چطوره؟

    يك چند وقتي بود كه نيومده بودم اينترنت چون كامپيوترمون داغون شده روشن نمي شه اصلا فكر نكنين من براي درس خوندن از اينجور حرف ها نيومدم نه اصلا از اين خبر ها نيست ولي مثل اينكه اين پولي خيلي از من فعال تر بوده!

    خب ديگه حرفي ندارم!

    خدانگهدار!

    (نكته اي را در پرانتز عرض مي كنم من پولي ام به جاي هدي نظر دادم چون خودش گفت بيام بهتون بگم چرا نمي ياد علاوه بر آن برگه ها را هم دادم بچه ها فقط يه چند تايي اش اسم نداشت!)

    پاسخ

    سلام عليکم هدي خانم. چه عجب از اين طرفا. اميدوارم زود از اين وضع خلاص شي. من که بدجوري دارم به فناوري معتاد مي شم(چند روز قطع بود رسما بدن درد گرفتم).يه نکته: شماها چرا راجع به حواشي نظر مي ذارين تا متن اصلي؟

    سلام عليكم!

    داشتم مطلب ها و نظر هاي قبلي شما را مي خوندم اين هدي ما كه اصلا اهل پز دادن نيست بميرم براش چپ مي رفت راست مي رفت مي گفت من معاف شدم! اوني كه معاف شد اي جي (ايجادي) بود سر جلسه امتحان هم نيومد نشست تو خونشون! ولي به نظر من معاف شدن از امتحان هاي شفاهي بايد بر پايه ي فعاليت هاي شفاهي باشه نه براي امتحان هاي كتبي از امتحان شفاهي معاف شن!

    امروز همسرويسي ام گفت كه فقط 11 روز ديگر مونده بعد اونا ميرن! شما توجه كردين كه تا11 روز ديگه تموم مي شه سال تحصيلي 1387-88 تموم مي شه! چه اشك وآهي به پا بشه روز آخر. سوما كه 29 ارديبهشت (همون روزي كه سر آخرين كلاس رفتيم) اونقدر گريه كردن كه به دوم ها هم سرايت كرد! چه اوضاعي بود، دنيا از نظمش خارج شده بود! و حالا 20 خرداد چه روز بديه! من مي رم گريه كنم(انجام دادن همچين حركتي را به خواب ببينم!)

    تازه امروز نمي دونين چه اوضاعي به پا بود بين سبز ها و قرمز ها نصف مدرسه به خودشون شبدر (يا يك همچين چيزي تو باغچه مدرسه هست اسمش را نمي دونم) وصل كرده بودن تا به همه اعلام كنند كه طرفدار ميرحسين موسوي اند گروهي هم دور از چشم خانم كلاهدوز پارچه سبز به دستشون بسته بودند و حالا بشنويد از قرمز ها گل هاي قرمز تو باغچه پرپر شدن رفتن نصب شدن رو لباس بچه ها يكي از معلم ها هم با پارچه ي سبز دور دستش اومده بود مدرسه من كه فكر مي كنم كار درستي نكرده بود پس احمدي نژادي ها چي مي شن؟ خدايي آدم كيف مي كنه مي بينه مردم اين همه تو سرنوشت كشورشون دخيلند! آدم كيف مي كنه خصوصا وقتي كه داره به يكي با آزادي بيان مشت مي كوبه! چه كيفي داد!

    يك نكته را در پرانتز عرض مي كنم (شما كه مي دونيد من هيچ سررشته اي تو علامت گذاري ندارم پس به بزرگي خودتون ببخشيد!)

    در پناه حق...

    پاسخ

    سلام عليکم و رحمة الله .آخي.باباعواطف .احساسات. رقت قلب. مگه شماها دلتون براي مدرسه تنگ هم ميشه؟!عجب!؟راستي چه جالب نمي دونستم به سياست علاقمندي! من همسن شماها بودم تو مدرسه برضد جناح مدرسه همش تبليغ مي کردم. يادش بخير. حالا به کي راي مي دي؟(فرض کردم راي اولي باشي)

    سلام عليكم!

    يكي از اون خواهر ها كه نه همشون من بودم!

    اون طرف يك حرف هاي بدي مي زد كه من سرش داد كشيدم و گفتم كه لااقل اگر ميخواد اين حرف ها را بزنه جلوي من نزنه بيچاره ديگه نتونست حرف بزنه! فكر كنم نبايد اون قدر عصباني مي شدم!

    بله چه جورم به عشقم رسيدم!

    و از اين بابت خوش حالم كه شما به من اعتماد دارين!

    در پناه حق...

    پاسخ

    کلا آرامش چيز خوبيه من هميشه به خودم اينو ميگم. گرچه امسال چندباري سرکلاس از دستم در رفت.

    ا ... چه جالب محاوره اي شد!

    همين چند روز پيش بود كه الو(الهي)سر كلاس كامپيوتر وقتي داستم نظر مي دادم مسخره ام مي كرد كه چرا اين قدر حرفات لفظ قلمه!

    خواهم كرد، انجام مي دهم، مي روم...

    دادشم لپ تاب را مي خواد من رفتم!

    در پناه حق...!

    پاسخ

    در پناه حق!

    اخخخخخخخخخخخخخ!جوووووووون!

    مثل اينكه هدي قبل از من رسيده اينجا ديگه نم نمك داشتم ديونه مي شدم از اين كه نمي تونم در مورد چيزي با كسي حرف بزنم!

    ولي نگران نباشيد من و هدي اون قدر چيز نيستيم كه چيز كنيم يعني چيزه...

    يك زماني بود زنگ زدم هدي گفتم هدي سلام(مسلما اولين حرفي كه بايد ميزدم همين بود) گفتم هدي من يك وبلاگ درست كردم اسمم توش حامده است خودم را زدم به اون راه كه شش تا خواهر دارم!

    يك ساعت نشستم براش در مورد شخصيت هاي خيالي حرف زدم!

    طاها، طيبه، مرجان،حامده اينا. همه و همه.

    يك وبلاگ زده بودم برا حامده داست باورم مي شد كه جدي جدي اين شش تا خواهر وجود دارن!

    به هدي گفتم به كسي نگو مي خوام يكذره ديگران را سركار بذارم تا ببينن نبايد تو اينترنت نبايد به هيچ كس اعتماد كنن!

    هدي به كسي نگفت به روي خودمان هم نياورديم چه قدر خوش گذشت من توي آن وبلاگ مطلب مي ذاشتم مي ديدم كه ديگران از اين شش خواهر عجيب تعريف مي كردن كيف مي كردم و زيرزيركي با هدي مي خنديدم!

    چه كيفي مي داد!

    اما همين چند روز پيش بود به كسي قول دادم ديگه كسي را سركار نذارم و اون روزهاي دلنشين مثل حباب كنار دريا از بين رفت!

    اين همه حرف زدم تا به شما بگم من و هدي كساني نيستيم كه رفتارمون اونقدر تابلو باشه كه همه متوجه بشن!

    حالا بگو چرا هدي سر امتحان انشا اون حرف ها را مي زد و وقتي من داشتم سر يكي داد وبيداد مي كردم باهام همراه شد!

    من عاشق اينم كه با هدي يك راز مشترك داشته باشم نمي دونيد چه صفايي داره!

    پاسخ

    سلام اتفاقا منم اون 6 خواهر رو ديده بودم و کلي دوگوله مبارک رو کار انداخته بودم که اين 6 تا کدوم بچه هاي کلاسن. مي دونستم که حتما يکي شون تو هستي!سر امتحان کدوم حرفها رو مي زد؟؟ تو چي گفته بودي؟؟{غيرتي شدم مثلا}پس به عشقت رسيدي!من به شماها اطمينان دارم.