سلام!
من رفتم اردو!
معركه بود!
عالي بود!
جاي هدي خالي!
فكر كنم خانم رحيمي آخر سر از دست من كه همش بهش گفتم پس چرا نذاشتي ميرزايي بياد فرار كرد!
خداحافظ
زماني فرا مي رسد كه سكوت بيش از تمام گفته ها مقصود را مي رساند ...
سلام عليكم!(به اين مي گن تفاهم ميان دو تا خواهر)
شما گفتين كه دوست دارين با خواهر من آشنا بشين من هم به خواهرم گفتم و بدون اينكه آدرس بدم خودش اومد!
راستي دره و ياسي! يعني رستمي و سعيدي هي به من مي گن ( به من كه نه به همه) به خانم لياقت بگين به ما هم سر بزنن.
آدرس دره خانم!asalllllll.blogfa.com
آدرس ياسمنhttp://rangys.parsiblog.com/
البته وبلاگ هر دو فسيل شده ولي من به وظيفه ي خودم عمل كردم!
سلام عليكم
متن خيلي قشنگي بود. من كه خيلي خوشم آمد. من
هم گاهي اوقات به ياد دوران كودكي و بازي هايي كه با برادرم مي كردم، مي افتم. گاهي دلم مي خواهد آن دوران برگردد ولي بعد براي اين كه زياد غصه نخورم مي گويم چه فايده، هر دوراني خاطرات خودش را دارد به فكر حال باش!
سلام عليكم!
صبح خواهر گرام از كيلومتر ها اون ور تر زنگ زده كه چرا ايميل نزدي؟ مي كشمت! آي! نفس كش!
ما هم بلند شديم و اومديم پا كامپيوتر صد البته ايميل نزديم!
چه قدر خوش مي گذره! دلم لك زده براي اين كه يكي را سركار بذارم! صبر كن فاطمه خانم بذار سه شنبه بشه
واي من ذوق زده ام چه قدر جواب دادين!
هدي ديروز زنگ زده و نمي ذاره من حرف بزنم.
- هيس پولي حرف نزن!
- خب اگه حرف نزنم!
- هيس...!
- خب... باشه!
خب همين جوري تلفنمون در سكوت گذشت چون هدي نمي خواست صداي من را بشنوه ولي آخراش ديگه آشتي كرد(اين هدي همون اولش هم براي قهر كردن ساخته نشده بود).
اگر ايميل نزنم زنده نمي مونم! خدانگهدار!
هدي از من متنفره!
چه تنوع خوبي براي من كه كارم شده بغل تلفن نشينم و گذر عمر ببينم.
راستي متنتون هم فوق العاده بود و جلب نظر من مخاطب را كرد براي همين لطف كنيد و ادامه بيابيدش!
خب چي بايد بگم ؟
آهان !
اومدم بگم خداحافظ ! ما رفتيم مشهد ...
يك نمونه!
نگين جون.............
سلام
به خانوم لياقت بگين دلم براشون تنگيده!!!!!!!!
اصلا دلم براي همه ي بچه ها و معلم ها تنگيده!!!!!!!!
هنوز مطلبتونو نخوندم ...
از اينترنت كه رفتم بيرون مي خونم