وعده ي ما فردا: کوچه پنجم به صرف تظاهرات
هدف از تظاهرات: ما در وبلاگ هاي فسيل نظر نمي دهيم!
ديشب خواب ديدم جشن فارق التحصيلي مونه تو مدرسه!
مارمولك ها در باد به روز رساني شدند.
من به هر كي مي گم از سارا چه خبر هيچ خبري بهم نمي ده ! اين شبا (منظورم نصف شب هاست ) كه بارون مي اد ، آدمي دلش ميگيره ! دلش لك مي زنه واسه 25 امتياز و مانتو ماست خياري و سوتي هاي غيرقابل انكار !!! من دلم سارا مي خواد !گفتين ازش خبر ندارين ؟ معلم ما مي شه ؟
شما كه مي گيد معلم ما نيستين ، مدرسه نمي ايين ؟!
ببخشيد احساساتي شدم !
من ديشب يعني امروز يه خوابي ديدم ولي ياد نيست چي بود .
بازم يادم رفت اول سلام كنم ـ خداحافظ !
دلم براتون خيلي تنگ شده .
ديگه مدرسه نمياين؟
سلام سلام!
من ديشب داشتم خواب شما رو مي ديدم!(البته قابل به ذكر است كه ديشب نه همين سر صبحي ساعت دوازده و به قول قيچي جان خواب صبح چرت و پرته) يه آدرسي به من دادين گفتين برو عكساي فاطمه رو اونجا ببين از اونجايي كه نگين و قيچي هم درنزديكي من بودند و صحبت شما را شنيدند مي خواستن آدرس را بربايند و من چه سختي هايي كه نكشيدم و از آنجايي كه لطف كرده بودم و تكليفم را هم نياورده بودم مجبور شدم برگردم خانه و تكليفم را بيارم(آخه شما گفتين هر كي الان تكليفش رو تحويل نده سرش رو بندازه پايين از كلاس بره بيرون) ما هم كه هيچ علاقه اي به اين عمل نداشتيم رفتيم تكليفمان را عين بچه هاي خوب بياوريم حالا راه مدرسه تا خانه را نمايشگاه خانم مقدم بود كه چه مي دانم چه چيزهايي را به تصوير كشيده بود(...) رسيديم به خانه و هي دنبال تكليفمان گشتيم. اگر قيچي جان تا آنجا دنبالمان نيامده بودند مجبور بوديم بي تكليف برگرديم و بيرون كلاس بايستيم. بالاخره قيچي تكليفمان را پيدا كرد در همين حين يك سري مهمان ريختند خانه ي مان! و ما راه افتاديم و از نمايشگاه خانم مقدم عبور كنيم اين تكليف(...) را به شما تحويل دهيم كه از خواب بيدار شديم! راستي اين جومونگ و سوسانو منم نه هدي نمي خوام اين هدي يكسري اتهام به سري اتهامات(از جمله نيش دار بودن و زبان و...) اضافه بكند براي همين مجبور به معرفي خويش شديم!
ما رفتيم!
حرفي نيست .
به سوسانو : نمي شه به يوري بگين بياد ؟
بازم يادم رفت بگم سلام !
تسو جان !
به وبلاگ منم بيا .
راستي حلما وبلاگ ما رو آپ كرده .
سلام يادم رفت ـ خداحافظ !