سلام عليكم!
صبح خواهر گرام از كيلومتر ها اون ور تر زنگ زده كه چرا ايميل نزدي؟ مي كشمت! آي! نفس كش!
ما هم بلند شديم و اومديم پا كامپيوتر صد البته ايميل نزديم!
چه قدر خوش مي گذره! دلم لك زده براي اين كه يكي را سركار بذارم! صبر كن فاطمه خانم بذار سه شنبه بشه
واي من ذوق زده ام چه قدر جواب دادين!
هدي ديروز زنگ زده و نمي ذاره من حرف بزنم.
- هيس پولي حرف نزن!
- خب اگه حرف نزنم!
- هيس...!
- خب... باشه!
خب همين جوري تلفنمون در سكوت گذشت چون هدي نمي خواست صداي من را بشنوه ولي آخراش ديگه آشتي كرد(اين هدي همون اولش هم براي قهر كردن ساخته نشده بود).
اگر ايميل نزنم زنده نمي مونم! خدانگهدار!