• وبلاگ : اشک . عقل . لبخند
  • يادداشت : بقيه ي يادداشت هاي دهه ي 60...
  • نظرات : 6 خصوصي ، 109 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    گويي زمان باز ايستاد و روح جهان با تمام قدرتش پيش رويش پديدار شد . هنگامي که چشمان سياه و لبان مردد ميان لبخند و سکوت را ديد ، مهم ترين و خردمندانه ترين زباني را که جهان به آن سخن مي گفت ، درک کرد . زباني که تمامي مردم زمين مي توانستند آن را در قلب خود بفهمند . اين زبان عشق بود ، چيزي کهن تر از انسان ها که با اين وجود ، هر جا دو نگاه با هم برخورد مي کردند با تمام قدرتش سر بر مي افراشت . اين زبان ناب جهان بود . بي هيچ توضيحي . چون کيهان براي ادامه ي راهش نيازي به توضيح ندارد.

    تاريك ترين ساعت پيش از طلوع خورشيد فرا مي رسد .

    مرگ باعث مي شود آدم زندگي را بيشتر احساس كند .

    دفعه ي بعد بقيه اش رو مي نويسم . من رفتم !

    پاسخ

    ممنون

    تازه سانتياگو هم سختي كشيد . تا حد مرگ ....!

    اما مال اون قشنگ تر بود چون براي رسيدن به عشق و افسانه ي شخصي اش تلاش كرد و باد شد !!!

    پاسخ

    اين خنده هات منو کشته!

    منم از اون نشانه ها خيلي خوشم اومد و اينكه سانتياگو باد شد !

    يه كتاب ديگه از پائولو كوئيلو خريدم ، مي خونم بعد اظهار نظر مي كنم . اسمش : برنده تنهاست .

    اسم پائولو كوئيلو دو بار در گينس چاپ شده : يكي بخاطر اينكه كتاب كيماگرش به بيشترين زبان هاي دنيا ترجمه شده !

    منم دلم مي خواد يكي بياد سراغم و از نشانه ها حرف بزنه و منو راهنمايي كنه تا پرادو بخرم .

    پولي خانوم يادت نيست تو كاشان وقتي تو اتوبوس برگشت بوديم تو و قيچي با هم نشسته بودين و من دايي جون با هم ؟ تبعيض !!!

    و اما اصل نظر :

    سلام ! من آپ هستم .

    لطفا به مارمولك ها هم نظر بدين .

    پاسخ

    سلام عليکم بله حتما
    پاسخ

    خودتون خيلي گلين

    سلام .

    ممنون كه بهم سر زديد .

    ولي خيلي محكم زدينا ،‏ سرتون چيزيش نشد ؟‏!‏

    پاك قاطي كردم ...

    پاسخ

    سلام هدي جان. نه فعلا که سالمه!چرا قاطي کردي؟!

    هري سختي كشيد، مرد زنده شد، زخمي شد، تيكه پاره شد، استخوناي يه دستشو از دست داد، يه زن شياد مجبورش كرد روي دستش حك كنه من نبايد دروغ بگم، پدر و مادرش پدر خونده اش و كساني كه دوستشون داشت از دست داد، جنگيد، ترسيد، از ارتفاع 15 متري پرت شد پايين كه تو بياي اينجا با من در مورد فاطمه و زنبق بحث كني؟

    اگه جايي سراغ داري بگو بيام من عاشق اينم كه هري پاتر رو بلند بلند بخونم.

    و حالا نظر اصلي شروع مي شه:

    سلام عليكم!

    من اسم وبلاگم رو عوض كردم مي شه بهم نظر بديد ديوونه شدم از بس هي اسم عوض كردم و هيچ كدوم باب ميل نبود ولي اين يكي خيلي خوبه!

    پاسخ

    بيچاره هري چه سرنوشت سختي داشته!حتما پلي جان.
    تحقق بخشيدن به افسانه ي شخصي يگانه وظيفه ي آدميان است . همه چيز تنها يك چي است و هنگامي كه آرزوي چيزي راداري ، سراسر كيهان همست مي شوند تا بتواني اين آرزو را تحقق بخشي !
    پاسخ

    افسانه ي شخصي. يک چيز ديگر آن کتاب هم برايم جالب بود. نشانه ها. البته چون خودم تجربه اش رو داشتم.
    پاسخ

    ممنون عزيزم. خودت خيلي خيلي گلي.

    پائولو كوئيلو خيلي زشته . من 2 تا از كتاباش رو خوندم ولي كيمياگر يه چيز ديگه است . تازه پسره عاشق يه دختري ميشه به اسم فاطمه ! نويسنده هاي ايراني (همون فريبا كلهر) مي آن تو كتاباشون از اسم زنبق استفاده مي كنن اونوقت يه بيگانه بايد اسم معشوق داستانش رو بذاره فاطمه ! شرم آوره .

    هري پسر خوبيه چون هيچ وقت دوروغ نمي گه ( پولي يادته رو دستت مي نوشتم من نبايد دروغ بگم ؟)

    تو يكي كيمياگر پائولو كوئيلو رو بخون ، بعد حرف بزن . منم فصل اول جلد اول هري رو خوندم ، بعد پرتش كردم كنار !! البته از جمله ي آخر فصل اول خيلي خوشم اومد . تو كه اينقدر اصرار داري من هري رو بخونم چرا خودت برام نمي خوني ؟ اون موقع همش واسه قيچي خوندي . يادته ؟

    پاسخ

    راست ميگه طفلک، چرا براش نمي خوني پولي؟ شنيدن از زبان تو يه لطف ديگه اي داره لابد.

    نمي خوام بحث كنم. ولي به نظر من كتاب حسني نگو يه دسته گل تر و تميز تپل مپل از کتاب پائولو کوئليو جالب تره آخه من نمي فهمم اين چي داره.

    دلم برا هري مي سوزه که اين همه ملت پشت سرش بد مي گن در حالي که پسري به اين خوبيه.

    چه قدر از اين پائولو بدم مي ياد!

    پاسخ

    گريه نکن حالا. ما که گفتيم مخلص هري شماهم هستيم.

    سلام من از ازدو برگشتم.

    مامانم الان اون شگه رو كه خريده بودم كرد تو پلاستيك كثيف نشه اون قدر اون بدبخت رو تو پلاستيك نگه مي داره به اميد خدا هيچ كس نبينتش همينه ديگه آدما مي گن براي اين كه فلان چيز خراب نشه بهش دست نزنيم همين زندايي ما همه ي اسباب بازي هاي پسردايي هايم را كرده بود تو ويترين نمي ذاشت باهاشون بازي كنن كه يه وقت خرابش نكن. من هم هي به اونا با حسرت نگاه مي كردم الان هم پسردايي هم بزرگ شدن و اصلا هم با اون اسباب بازي ها بازي نكردن و فقط جيب دايي بنده خداي من خالي شده.

    واقعا كه مسخره است!

    پاسخ

    سلام پلي عاشق اردو. آي گفتي زندايي منم همين طوري بود. چه پزي هم مي داد که اسباب بازي ها رو مثل روز اولش براي بچه هاش نگهداري کرده. براي اونا اسباب بازي معني اسباب دکوري/ويتريني رو داشت. البته من زندايي ام رو خيلي خيلي دوست دارم ها! از دختردايي هم بيشتر.

    فكر مي كنم دچار حالتي شبيه حسادت شده باشم .

    وقتي مي بينم كه همه جا رد پاي معلم انشاي قديميم هست به غير خونه ي خودم ( منظور وب خودمه ها !)

    بايدم حسوديم بشه ديگه !

    پاسخ

    حسودي چرا من که خيلي سر مي زنم!
    پاسخ

    سلام عزيزم

    پائولو كوئيلو هم محبوبه . هم توپ . منظورم از فاطمه خودم بود . كيمياگر پائولوكوئيلو فوق العاده است . مگه نه معلم انشا ؟

    پاسخ

    راستش من همه ي کتاب هاشو نخوندم. فقط کيمياگر رو خوندم که شخصيتي به نام فاطمه داشت. همان سالي که شما کلاس اول بودين و من استراحت مطلق داشتم. خواهر کوچکم عاشق کتاباشه و خسيس خانم با کلي قيد و شرطهمون يکي رو داد بخونم. راستش کتاب برجسته و جالبي بود.
     <      1   2   3   4   5    >>    >