به پولي : تو از سارا خبر نداري ؟
ببخشيد يك چيزي در گوشي به اين فاطمه خانم بگم.
عزيز دلم دليل نمي شه هر جا مي رسي سفره ي دلت را باز كني كه حالا سارا....
هري پاتر كه شخصيت مهم و محبوبي است در يك اقدام بي شرمانه به بزرگترين بانك جادوگري دست برد زد چرا من نزنم؟ الكي الكي اون همه جواهر رو اونجا جمع كردن ملت شب ها گرسنه مي خوابن.
تصميم دارم در آينده رابين هود شوم.
من در كنفي به سر مي بردم كه جواب شما منو روشن كرد !!
بله سارا هموني است كه گفتين . حالا ازش خبر دارين ؟ معلم ما ميشه ؟
به اميد كنف شدن تمام دشمنان من . خصوصا سوسن عزيزم
من به دوستان توضيح دادم ، به شما هم ميگم : ما زنگ زديم مدرسه گفتن بيا اردو !فقط اميدوارم براي كنف كردن من برنامه ي ديگه اي نداشته باشين !به اميد كنف شدن سوسن !
سلام عليكم!
متلاشي به دليل اينكه اين قدر راه رفتيم كه احساس مي كنم اعضاي بدن هر كدوم دارن راه خودشون مي رن و هماهنگي قبل را از دست دادن.
شما موزه ي جواهرات رو ديدين. معركه است اگه اون آقائه و خانمه اين قدر حرف نمي زدن كه من و ضحي براي در رفتن مجبور بشيم از گروهي كه خانمه براشون توضيح مي داد به گروهي بريم كه آقائه توصيح مي داد و جلوتر بود بريم خيلي بهتر بود. خصوصا كره ي زمينش همش از جواهر بود.
هيج وقت فكر دست برد زدن به اونجا به ذهنم هم نمي رسه دست به شيشه اش بزني جيغ ميزنه چه برسه بخواي بشكوني اش!!!!
من ديگه گريه نمي كنم...!
ديگه نمي تونم نحمل كنم. دارم متلاشي مي شم.
من مطلب هاي پولي رو مي خونم .
من كنف شدم . من حسابي كنف شدم .
شما تا حالا سارا رو ديدين ؟ معلم ما ميشه ؟
من تنهام . اينا همه شون رفتن اردو . مرده شور اين ظرفيت رو ببرن كه تكميل ميشه !!!(ببخشيد كنترل اعصاب ندارم )
اصلا ديگه سارا رو دوست ندارم . هي .....!
من به فاطمه گفتم سر كار يوده. عكس العمل جالبي داشت كاش شما هم اونجا بوديد.
ما داريم مي ريم اردو. دل فاطمه آب...
ولي........
با اين همه آبغوره چه بايد کرد؟
واي خاك به سرم شد...!
يادم رفت بگم.
سلام!!!
ببخشيد!!!!
سلام! سلام!!(يه نفسي تازه كنيم وسط گريه)