سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشک . عقل . لبخند

امروز صبح نزدیک ساعت 7 رسیدیم تهران . جای همه خیلی خالی سفر جالبی بود. میشه کلی یادداشت نوع 1و 2و ... نوشت ازش. نمی دانم خواندن این مدل یادداشت ها برای کسانی که از نوشتن همین ها متنفر بودن ، لطفی داره یا نه؟

به نظر می رسه وقتی کسی دوست نداره چیزی را بنویسه از خوندنش هم خوشش نیاد.

توسفر تو یه جای خیلی جالب عسل(فاطمه ر ) و مادرش را دیدم . به نظرم ان یکی فاطمه هم بود ولی مطمئن نیستم. شما که میدونین من خیلی خجالتی ام. اگه نبودم بهشون پیشنهاد می دادم بقیه روز رو باهم بگذرانیم. حیف !


ارسال شده در توسط سین.لام